عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



با هر چه دلـم قرار گیرد بی تـو / آتش به من انـدر زن و آنـم بستان

ای زندگی تن و توانم همه تو / جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی ازآنی همه من / من نیست شدم در تو از آنم همه تو

بـازآ که تـا بـه خـود نیـــازم بینـی/ بـیــــداری شب های درازم بینـی

نی نی غلطم که خود فراق تو مـرا / کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زارتر است / وز من دل بی رحم تو بی زارتراست

بگذاشتیم ،غم تــو نگذاشت مــرا / حقا که غمت از تــو وفادارتر است

بر من در وصل بسته می دارد دوست / دل را به عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بر در او / چون دوست،دل شکسته می دارد دوست

خود ممکن آن نیست که بر دادم دل / آن به که بر سودای توبسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل / دل را چه کنم بهر چی می دارم دل

در عشق تـو هر حیله که کردم هیچ است

هر خون جگرکه بی تـو خـوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست / درمان که کند مرا که دردم هیچ است

من بـودم ودوش آن بت بنده نــواز / از من همه لابـه بـود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید / شب را چه گنه حدیث ما بود دراز

دل تنگم و دیدار تــو درمانم است / بی رنـگ رخت زمانه زنـدان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی / آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

ای نــور دل و دیـده و جـانم چـونی/ وی آرزوی هـر دو جهانــم چونی

من بی لب لعل تـو چنانم که مپرس / تـو بی رخ  زرد من ندانم چونی

افغان کردم بر آن فغانم می سوخت / خامش کردم چون خامشانم می سوخت

از جمله کرانها برون کرد مرا / رفتم به میانی، در میانم می سوخت

من درد تو را زدست آسان ندهم/ دل برنکنم زدوست تا جـان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم / که آن درد به صد هزار درمـان ندهم

در عشق توام نصیحت و پند چه سود / زهر آب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید / دیـوانه دل است پای بر بند چه سود

من ذره و خورشید لقایی تــو مـرا / بیمـار غمـم عین دوایی تـو مـرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم / من که شده ام چو کهربایی تو مرا

غـم را بر او گزیـده می بایـد کرد / وز چـاه طمع بـریـده می بایـد کرد

خون دل من ریخته می خواهد یار / این کار مـرا به دیده می باید کرد

آبی که از این دیده چو خون می ریزد / خون است بیا ببین که چون می ریزد

پیداست که خون من چه برداشت کند/ دل می خورد و دیده برون می ریزد

عاشق همه سال مست و رسوا بادا / دیـوانه و شـوریده و شیدا بادا

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم / چون مست شدیم هرچه بادا بادا

دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد / جان را سپر تیــر بلا خواهم کرد

عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام / امروز به خون دل  قضا خواهم کرد

از بس که برآورد غمت آه از من / ترسـم که شود به کام بـدخواه از من

دردا که زهجران تو ای جان جهان / خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

تا با غم عشق تو مـرا کار افتاد / بیچـاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق / اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تورا زمانه می بس باشد / هرگوش تو را ترانه می بس باشد

در کشتن مـا چه می زنی تیـغ جفا / مـا را سـر تازیانه ای بس باشد

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم / شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم

در عشق که او جان و دل و دیده ماست / جان ودل ودیده هر سه را سوخته ایم

انـدر دل بی وفـا غم و ماتم باد / آن را که وفـا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد / جزغم ،که هزار آفرین بر غم باد




:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : دو شنبه 8 مهر 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com